حقیقت را به مسلخ دار میزد

ساخت وبلاگ

قلم هارا شکستند

به جرم گفتن یک واژه از عشق

ببین اندیشه را باتیر بستند،

واز تبعید فرزندان در بند،

حصاری سخت ،بر اندیشه بستند

 

حقیقت را ،به مسلخ دار میزد،

خشونت را ،به سطر خاطراتم جار میزد،

اهورایم ،قلم بشکست ودل بشکست  واندیشه فرو ریخت

ودر سوگ سیاووش های گریان ،صدای راستین آزادی فرو ریخت

زمین سخت وهوا سردوزمستان،سخت بیداد،وزین بیداد گرها، سخت فریاد

مرا اندیشه ام در بند ضحاک،

وطن را کاوه ایی از جنس افلاک،

هوا اکنده از شلاق بیداد،

نفس ها حبس در سینه ،بسی داد

نفس ها را به مسلخ دار میزد

وآزادی چنین فریاد میزد

خرد در بند اهریمن گرفتار  ونادانی ،جهالت،

سوار اسب اندیشه چه بیدار،

چنان می تازد از بند،

امیدی نیست 

خرد در احتضار لحظه های پوچ آخر،

برای گفتن نام عدالت دار میشد

 

اهورایم!!!!زمین سرد است،

هوا آلوده از نیرنگ

وچشمانم بدون رنگ

 

 

صدای کودکی  خفته زقعر قبر میاد

صدای مادری با ضجه های درد میاید

 

زمین اینجا بسی آلوده از پیکار ونیرنگ،

ومردانی،به جرم گفتن‌ فریاد یک رنگ

نوشتن از حقیقتهای در بند

به سلولی چنین ،باریک ودلتنگ

نگاهی عاشقانه جان سپردند  

به آهی

نگاهی

آیه های عشق خواندند

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...
ما را در سایت به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد دنبال می کنید

برچسب : عشق ,ایمان ,آزادی,فریاد, نویسنده : لیلی lili222 بازدید : 510 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 19:18