به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

متن مرتبط با «آزادی» در سایت به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد نوشته شده است

حقیقت را به مسلخ دار میزد

  • قلم هارا شکستند به جرم گفتن یک واژه از عشق ببین اندیشه را باتیر بستند، واز تبعید فرزندان در بند، حصاری سخت ،بر اندیشه بستند   حقیقت را ،به مسلخ دار میزد، خشونت را ،به سطر خاطراتم جار میزد، اهورایم ،قلم بشکست ودل بشکست  واندیشه فرو ریخت ودر سوگ سیاووش های گریان ،صدای راستین آزادی فرو ریخت زمین سخت وهوا سردوزمستان،سخت بیداد،وزین بیداد گرها، سخت فریاد مرا اندیشه ام در بند ضحاک، وطن را کاوه ایی از جنس افلاک، هوا اکنده از شلاق بیداد، نفس ها حبس در سینه ،بسی داد نفس ها را به مسلخ دار میزد وآزادی چنین فریاد میزد خرد در بند اهریمن گرفتار  ونادانی ،جهالت، سوار اسب اندیشه چه بیدار، چنان می تازد از بند، امیدی نیست  خرد در احتضار لحظه های پوچ آخر، برای گفتن نام عدالت دار میشد   اهورایم!!!!زمین سرد است، هوا آلوده از نیرنگ وچشمانم بدون رنگ     صدای کودکی  خفته زقعر قبر میاد صدای مادری با ضجه های درد میاید   زمین اینجا بسی آلوده از پیکار ونیرنگ، ومردانی،به جرم گفتن‌ فریاد یک رنگ نوشتن از حقیقتهای در بند به سلولی چنین ،باریک ودلتنگ نگاهی عاشقانه جان سپردند   به آهی نگاهی آیه های عشق خواندند ,عشق ،ایمان ،آزادی،فریاد ...ادامه مطلب

  • یکی بود ویکی هست ویکی همیشه خواهد بود

  • یکی بود ویکی هست ویکی همیشه خواهد بود   در فراسوی خواستن ها،روزمرگی ها،،، در آنسوی رکودها وسکوت ها   دیده ایی آن شب تار را ؟؟؟ آن سکوت ناهموار را؟؟؟؟؟ آن بغض تب دار را؟؟؟؟؟   اندیشه هایی خفته ،با تفکراتی قالبی از جنس نا امیدی ،ترس،جهل وخرافات   وچند قدم مانده به صبح   هم نفس با شبنم ها    هم صدای باران   دهکدیست که صبح را روشنی را طلوع را قدر مینهند آنجا در سکوت رعب آور تاریکی  اندیشه را به مسلخ نمیکشند   آنجا شرافت وکرامت انسان بودن را ،هر بامداد ،با هر طلوعی،به تاراج باد نمیسپارند   واما اینجا  در خیمه گاه شب   ما مانده ایم با دنیایی از جهالتهای بی انتها     چونان غرق در دنیای مجازی شده ایم که حقیقت را واقعیت را    دیر زمانی ،پشت پرچین تزویر ودروغ  به فراموشی سپردیم   ما بردگان خاموشی هستیم که از همنشینی با اینترنت وگوشی همیشه همراهمان   آزادی میطلبیم  آن هم آزادی بی قید شرط ،، در پناه سرابی غم انگیز   ما را چه شده است ؟؟؟ در پیچ وخم کدامین کوچه ی سردرگمی جا مانده ایم؟؟؟؟ که اینگونه پریشان حال ،در دنیای مجازی ،دردهایی را تایپ میکنیم ،بی هیچ امیدی از درمان   وخنده های نمادین را نمایش میدهیم  بی هیچ لبخندی از سر شوق   در عصر علم وتکنولوژی وصنعت سهم ما درگوشه ی عزلت ونادانی  تعصب بر اندیشه هایست ،که سالهاست منسوخ شده اند ،به حکم آزادی     سهم ما از دنیای پیرامون    ساختن جهانی از درد ورنج نیست    سهم ما تایپ اندیشه های متروک ومنسوخ اربابی هست که جهان را به بیداد وویرانگری فرا میخواند   سهم ما دیگر ساختن نیست ،،باختن است    واینجا در این غربتکده ی مجازی هم  ما را اندیشه ی پرواز نیست   اینجا ،مجازی آزادی را تجربه میکنیم   مجازی زنده ایم وباز هم حقیقت را در مسلخ نادانی  به قربانی کشانده ایم   وباز هم صدای پای  چکمه پوشان تزویر وریا  وباز هم صد,آزادی نجات رهایی فریاد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها