کودک اندیشه ام کودک بمان، زندگی در تنگنا اندیشه میخواهد چکار؟؟؟در میان این همه، فریاد وداد وقیل وقال ،فکرتم اندیشه میخواهد چکار؟؟؟ یادم آمد ،روزگاری ،فکر هاآزاد بود ،خود تجلی گاهی از یک راز بود ، یادم آمد گر خدا را میپرستیدیم ز شوق ،اشتیاق بندگی هارا پر پرواز بود ، ،،،،. کودک اندیشه ام ،کودک بمان ،هیچ میدانی کودکی را لحظه های پاکی است،،کودکی را آسمانش آبی است خاطراتش،قصه ی بی تابی است،کودکی بودیم وفارغ ز این همه نقش ونگار ،فارغ از فریاد های بیجواب ،،،،، کودک اندیشه ام ،کودک بمان ،
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...برچسب : نویسنده : لیلی lili222 بازدید : 397