وخدا بود وعشق بود ومن ، ویک فنجان تنهایی،،،،،،، ومن آنگونه آغاز کردم،آنچه را که رویا نیست ،،،،آنچه را که دریاییست،،،،، وباز در گوش نسیم خواندم پرواز پروانه ها را ،،وعبور کردم از کوچه باغ تنهایی،،وآنگاه در انتهای باغچه زمان ،یافتم عاشقانه هایم را،،،،،، بی تو ای عشق مرا یارای زیستن ،نیست مرا دریاب از هر چه زیبایست هر چه رویاییست
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...برچسب : نویسنده : لیلی lili222 بازدید : 368