یکی بود ویکی هست ویکی همیشه خواهد بود

ساخت وبلاگ

یکی بود ویکی هست ویکی همیشه خواهد بود

 

در فراسوی خواستن ها،روزمرگی ها،،،

در آنسوی رکودها وسکوت ها

 

دیده ایی آن شب تار را ؟؟؟

آن سکوت ناهموار را؟؟؟؟؟

آن بغض تب دار را؟؟؟؟؟

 

اندیشه هایی خفته ،با تفکراتی قالبی از جنس نا امیدی ،ترس،جهل وخرافات

 

وچند قدم مانده به صبح

 

هم نفس با شبنم ها 

 

هم صدای باران

 

دهکدیست

که صبح را روشنی را طلوع را قدر مینهند

آنجا در سکوت رعب آور تاریکی 

اندیشه را به مسلخ نمیکشند

 

آنجا شرافت وکرامت انسان بودن را ،هر بامداد ،با هر طلوعی،به تاراج باد نمیسپارند

 

واما اینجا 

در خیمه گاه شب

 

ما مانده ایم

با دنیایی از جهالتهای بی انتها

 

 

چونان غرق در دنیای مجازی شده ایم

که حقیقت را واقعیت را 

 

دیر زمانی ،پشت پرچین

تزویر ودروغ 

به فراموشی سپردیم

 

ما بردگان خاموشی هستیم که از همنشینی با اینترنت وگوشی همیشه همراهمان

 

آزادی میطلبیم 

آن هم آزادی بی قید شرط ،،

در پناه سرابی غم انگیز

 

ما را چه شده است ؟؟؟

در پیچ وخم کدامین کوچه ی سردرگمی جا مانده ایم؟؟؟؟

که اینگونه پریشان حال ،در دنیای مجازی ،دردهایی را تایپ میکنیم ،بی هیچ امیدی از درمان

 

وخنده های نمادین را نمایش میدهیم 

بی هیچ لبخندی از سر شوق

 

در عصر علم وتکنولوژی وصنعت

سهم ما درگوشه ی عزلت ونادانی 

تعصب بر اندیشه هایست ،که سالهاست منسوخ شده اند ،به حکم آزادی

 

 

سهم ما از دنیای پیرامون 

 

ساختن جهانی از درد ورنج نیست 

 

سهم ما تایپ اندیشه های متروک ومنسوخ اربابی هست که جهان را به بیداد وویرانگری فرا میخواند

 

سهم ما دیگر ساختن نیست ،،باختن است 

 

واینجا در این غربتکده ی مجازی هم 

ما را اندیشه ی پرواز نیست

 

اینجا ،مجازی آزادی را تجربه میکنیم

 

مجازی زنده ایم

وباز هم حقیقت را در مسلخ نادانی 

به قربانی کشانده ایم

 

وباز هم صدای پای 

چکمه پوشان تزویر وریا 

وباز هم صدای خفته در گلو 

می آیند  ،،تا این اندک آزادی مجازی را هم از ما دریغ دارند 

ما تشنگان آزادی هستیم واینجا ما را امید پیروزی نیست 

 

واینبار آزادی اگر به کوی اسیران قدم نهادی بندهای اسارت را برایمان باز نکن 

اینبار جهالتمان را به بند بکش

که سخت آزرده ایم

 

امان از آن همه اسارتهای در بند جهالت

ما را از کودکی ،چون اسیرانی در بند ،،

در پشت ابرهای خفقان وتاریکی ،به بند شب کشیده اند وخورشید را ،نور را، طلوع را نخواهیم دید 

اندیشه های پاک را در کنج پستوی خانه ،پنهان کرده اند

 

 

خدایا!!!!!مسیحا نفسی میخواهم برای نجات

برای رستگاری

برای طلوع

 

دم عیسایی،،،

برای شفا ی مغزهایمان 

برای ظهور فکرهای ناب

نفخه ی صوری برای بیداری

فریادی ،برای آزادی

 

ودانایی وتوانایی برای آغاز گری

 

من خود آغاز گر ثانیه های رهایی هستم

 

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...
ما را در سایت به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد دنبال می کنید

برچسب : آزادی نجات رهایی فریاد , نویسنده : لیلی lili222 بازدید : 538 تاريخ : سه شنبه 31 شهريور 1394 ساعت: 2:22