مرا از مرگ،زین خواب جان آرام هراسی نیست
مرا با غصه ودرد نبودن
کوچ
رفتن
هیچ کاری نیست
ومن امشب پرم
از حس تردید
پر از احساس اندوهبار
تدبیر
منم امشب همان آواز یک ساز
منم آن راز پرواز
منم گمگشته
در یک کوچه ی باز
به همراهم صدای ساز پرواز
منم فریادی از جنس
سپیدار
صدای خنده ی آن بید بیدار
منم آن نم نم باران رحمت
دعاهایی پر از حس اجابت
وبا من بندی از
دلبستگی هاست
نگاه من به آن وابستگی هاست
وگر نه بیدرنگ باید عبور کرد
برای لحظه ایی کوچ را مرور کرد
ومن امشب دلم آرامش یک خواب میخواهد
دلم آوای گرم وناب میخواهد
حدیثی از زلال آب میخواهد
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...
برچسب : نویسنده : لیلی lili222 بازدید : 695