سلامم را تو پاسخ گو ،،،تو ای دیر آشنای،من،زمین آکنده از رنج است ،، وپای کودکی خسته،برای زنده ماندن،سخت در بند است،سلامم را نخواهند داد پاسخ،کودکی ،اینجا برای گرمی آغوش یک مادر ،دلش بسیار تنگ است ، و در این سوز وسرمای زمستان،،، کودکی دیگردلش بیرنگ بیرنگ است،،،،،وزیر سقف این خانه،چرا لبخند کمرنگ است ، خدا هر روز با این کودکان ،همراز وهمدرد است ،،،،، مبادا کودکم ،پایت بلغزد ،مبادا کودکم قلبت بترسد ،، منم شرمنده ی آن حجم اندوه ،،،منم شرمنده ی نوع نگاهت ،،، وتو ای کودک کار ،تو در این قاب نا زیبای هستی ،برایم آیه های درد هستی، ومن شرمنده از احساس معصوم نگاهت
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...برچسب : نویسنده : لیلی lili222 بازدید : 442