به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

متن مرتبط با «خدا عشق پرواز تا انتهای فنا» در سایت به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد نوشته شده است

حال ما را جز خدا آرام نیست

  • مینویسم با قلم آغاز را مینوازم با دلم این سازرا   با صدایی آشنا از کوی دوست میسرایم با تو من یک راز را   ای تمنا،از تو آن اندیشه ها مینویسم ،یک نفس پرواز را   زین جهانی اینچنین  آشفته حال کس نمی یابد ،چرا احوال آن غمازرا   حال ما را جز خدا آرام نیست   یارب این دل را ،بخوان آغاز را   همسفر ،با ما تلاوت کن دعا   شاهدا !با ما بخوان هم راز را     گر چه با ما زندگی را ،لحظه ایست لحظه را دریاب ،جانا ناز را   ,خدا عشق راز ...ادامه مطلب

  • خدای آسمانی ها

  • میدانم،که تا آسمانی شدن راهی نیست ونیک ،میدانم که راه آسمان باز است   میدانم آسمان را،در هایست ،به بیکران اجابت ومرا گره هایست،نا گشوده بغض هایست،فرو خورده عقده ها یست،فرو خفته, وحرفهایست،نا گفته گر چه را ه آسمان ،بسوی دیدگانم باز است مرا چشمانیست ،سخت بارانی  از عشق که مرا با اشک ،پیوندیست دیرینه   مگر نه آنکه ،زلال اشک را راهیست بسوی ملکوت ودل های شکسته را بهاییست به وسعت ،آبی آرام آسمان ها خدایا!من مسافر وادی حیرتم عمریست،،که مرا خوانده ایی، دستم را گرفته ایی مبادا رهایم کنی   خدایا !!!مرا بصیرتی بخش تا راه را بیابم،،من از انتهای شب گریزانم   مرا نیلوفرانه دریاب!!تا از مرداب وجود ،اندیشه ایی بر خیزد،برای رهایی ،برای گشودن،برای گشایش   مهربانم!بی مهربان نگاهت در ظلمت شب، مرا روشنایی، به سوی رفتن نخواهد بود  مرا صبوری بخش،تا با نیایش عشق، معراج تواضع را ،به تماشا بنشینم  من چله نشین وادی حیرتم مرا به روشنا راهیست ،،بس دشوار   ,خدا عشق نیایش ...ادامه مطلب

  • عشق را مددی

  • خدایا از عشق مددی رسان  تا در بیکران آفرینش آنجا که تلاش قله های بلند رستگاری را  پشت سر مینهد  وآنجا که خورشید از درهای بی قراری  بر آرامش قلبمان سرک میکشد چون بندگانی شاکر سر بر آستان عشقت نهیم  که عشق را از تو مددیست خدایا ای پادشاه هستی ..... خورشید حضورت را بر اندیشه های تارمان بتابان که بی نور حضورت  تاب ماندن در تیرگیها را نداریم   خدایا آسمان مهربانیت  سایه سار نگاه تمنا ست      از فرا سوی خواستن ها  تمنای نگاهمان را دریاب  خدایا وسعت آروزهایم بیکران  ودامنه ی قدرتت وسیع    دریاب  آرزوهایی که بندگیم را در بارگاه ملکوتیت وسعتی جاودانه میبخشد   خدایا دریچه های روحم را در سحرگاهی دگربه سوی خنکای نسیم تواضع میگشایم تا از سرچشمه زلال آفرینش  سر بر آستان کبریاییت بندگی را تفسیری عاشقانه باشد خدایا بخشایش بی حدت را مرزی نیست تو را سپاس  نگاه مهربانت را انتهایی نیست ، تو را سپاس           ,خدا عشق هستی ...ادامه مطلب

  • راز عشق

  • خفته دلان را همه بیدار کنید بی خبران را،خبر از قصه ی دلدار کنید شب زدگان را به نسیم سحری یاد کنید بلبل مست غزل خوان ،همه هوشیار کنید تا به کی مستی ؟واز عشق نگفتن تا کی؟ عاشقان قصه ی این عشق ،سر دار کنید   سِرِّ  آن میکده در پرده اسرار کنید         خفتگان را همه از عشق خبر دار کنید   گرچه در کوی وصالست ،همه بی خبری    شاهدان را  ، خبر از وعده ی دلدار کنید   گر سلیمان شوی از عشق الهی ای دل وقت آنست انالحق به سر دار کنید             من که مست از می آن عاشق بیدل بودم   تا سحرگاه دگر نغمه ی آن بلبل هوشیار کنید  تا صبوحی بشکست ودل عاشق بشکست    من غزل خوان هوایت گله از آن دل غمخوار کنید تا خدا هست مرا با دگران کاری نیست           شاهدا قصه از آن یار وفادار کنید                 ,خدا عشق مستی وشور ...ادامه مطلب

  • تقدیم به یگانه عشق زندگیم همسر مهربانم

  • باتو ای آرام جانم، با تو شیدا میشوم،گویی اهورا میشوم از تو ومست نگاهت، اینچنین غرق تمنا میشوم.... باتو از شور جوانی،،، یک غزال تیز پا میشوم، ، با تو تفسیر بلند عشق ،،در دنیا میشوم با تو من  ای دل،،شکوفا میشوم،گویی که رویا میشوم از غزل های پر از شوق نگاهت ، من چه زیبا میشوم ،،،گاهی فریبا میشوم   در بساط مهربانی ، من زعشق تو شکیبا میشوم در نسیم بی قراری ، با قرار مهربانی ،،من  هویدا میشوم     عشق را از برایت سخت ،شیدا میکنم مهربانی را برایت من ، تمنا میکنم         کاش میشد بوسه بارانت کنم یک سبد ،از عشق مهمانت کنم کاش میشد روی دریا ها  نوشت..... قصه ها یی ،ناب از این سرنوشت ...... کاش میشد با تو رویا میشدم لیلی افسونگر شهر تماشا میشدم کاش میشد روی فرشی از  زمان مینوشتم از برایت مهربان مینوشتم ،مهربان با من بمان روی یاسی از گل رنگین کمان   کاش میشد ،کاش هایم بی صدا   جمع میشد،پشت درهای دعا کاش ،،یکدم مسیحا میشدم، از برای عشق ،غوغا میشدم   ,عشق مهربانی دوست داشتن ...ادامه مطلب

  • باران ببار بر کشتزار اندیشه ام

  • از درد سخن گفتن واز درد نوشتن  با مردم بیدرد  ندانی که چه دردیست   چه دردیست  فریاد را  سکوت کردن وچه زمزمه ی  مبهمی ست بی هدف زیستن   ودردناکتر  زیستن با خفتگانیست که آنها را هیچ فکر  بیداری نیست   باران ببار بر کشتزار اندیشه ام که وسعت درد را  انتهایی نیست باران ببار  بر خواب خفتگان که تاوان بیداری را بهاییست گرانبها     چقدر دلم میخواهد پروانه بودن را وپروانه سوختن را که سوختن را با او اختیاریست چقدر دلتنگم  آسمانی شدن را مگر نه آنکه کرانه های آسمان را آفریدند از برای رحمت ، معرفت مغفرت خدایا قیامتت  کی بر پا میشود که مرا تاب ماندگاری  نیست مرا به تاوان کدامین خطا آزموده ایی مرا بردباری نیست     خدایا!!!!دستانم، بس تهی اندیشه ام بس کوتاه  وپله های رسیدنت بس بزرگ وبی انتها   مرا از فراسوی خواستن ها فرا خوانم   صدایت را شنیده ام اما پای را تاب رفتن نیست مرا آنگونه  بخوان که شایسته هست   خدایا پریشانم ودرهای مهربانیت بینهایت گسترده ایمانم را فزونی بخش که بی یاد تو واعتماد  به داشتنت مرا امیدی نیست پناهی نیست   خدایا!!!! دروازه های  معرفتت  در هر طلوع مرا میخواند مرا تجلی گاه  عشق ساز  که غریق دریای رحمتت هستم    ,خدا عشق پرواز تا انتهای فنا ...ادامه مطلب

  • خدا را با خودم همراه دارم

  • من از پشت حصار دردها،من از اندوه پنهان،در میان رنج ها ،سخن دارم ،  سخن از این سکوت ورنج بی پایان این درد ،طبیبا ،همدما   ،اینجا مرهمی نیست ،سکوتم را دگر هیچ همدمی نیست ،زمستان است وسرما سخت بیداد ،از این بیداد گرها سخت فریاد ،،حبیبا ،بی پناهیم ،سفر بی توشه سخت است ،ودر این کوله بار م توشه ام ،،ره توشه ام از جنس تنهایی ودرد است ،وپایان سفر اندیشه ام بیرنگ بیرنگ است ،،طبیبا ،مرهمی ،یا یک نگاهی ،آهی یا پناهی، خدا را با خودم همراه دارم،در این وادی غم ها ،دعا هم با نفس هایم ،،دگر همساز نیست ،ولی بازم خدا را همرهی  دیرینه با خود می ستایم،ودر این معبد اندوه ویک ترس ،،خدا را میشناسم ،که او را انتهای خواسته ها هست ،من از این معبد تاریک  میترسم ،من از اندیشه های  سخت تاریک میترسم ،،که ره تاریک ودل تنها ،سکوت همراه ،خدا با ما ،  سر تسلیم اینجا،واندیشه چه قربانی بی باکیست ،صدایش میزنم وپاسخ نیست ،دنیا سخت تاریک است ،    , ...ادامه مطلب

  • خداحافظ ای فصلی از زندگی

  • واپسین روزهای سال راپشت سر میگذاریم،وآرام آرام خداحافظی میکنیم باروزهایی ،که رفتند .......:                           روزهایی که گاه خندیدیم وگاه غریبانه با آنها گریستیم،روزهایی که بر سرفصل هر کدام نقشی از خاطره زدیم ،خاطره هایی تلخ یا شیرین ،،وای کاش نقشی اززیبایی بنگاریم بر دفتر زندگی،چرا که زندگی را مجالیست اندک،،ای کاش در این واپسین روزهای سال ،ره توشه بر گیریم با پاک کردن ،اشک ،از چشمی اندوهبار،،،،،،،بغل بغل محبت درو کنیم ،با شاد کردن دلی که،در انتظار دستی از محبت است ،ای کاش در این واپسین روزها ،دریابیم ،مهربانی را ،وبی منت ببخشیم عشق را ،به کودکی تنها وتهی از نوازش محبت،،،،                     بیایید زیر پوست شهر ،مستمندان را دریابیم ،مهربانی را دریغ نکنیم ،که ره توشه زیستن دراین دنیا مهربانیست ،،،،،،امروز را دریابیم با دعایی از سر بندگی برای ،شفای بیماران،امروز را در این واپسین روزهای سال زندگی کنیم ،باعشق ،مهربانی وبا دستانی که حکایت خوش بخشش وگذشت را به ارمغان می آورند،،راستی رویش بنفشه را که دیدی ،سخاوتمندانه سلامش کن ،پیامش رویش دوباره است ،بهار را که دیدی ،از سر شوق صدایش کن،آهنگش ترانه ی خوش شکفتن زندگیست ،مبادا یادمان نباشد مهربانی را ،که بهار بی مهربانی ،نازیباست، مهربانی را مهربانی را،دریابیم  , ...ادامه مطلب

  • سوگند به هستی ،که بی عشق زندگی نازیباست

  • سوگند،به آغاز هستی وبه شروع کلام،که بی عشق زندگی نازیباست،،سوگند به پرواز ،که هرگز پرِپرواز پروانه ها رو نشکنیم،سوگند به لحظه ها ی وصل ،که جاری از عبور زندگیست،، سوگند به مهربانی که در پشت پنجره نگاهمان به انتظار دستی نوازشگر است،سوگند به هر چه عشق ،که با عشق میتوان زیبا نوشت ،راستی یادمان باشد،شمعدانی ها را دوست بداریم ،چرا عطر حضور خدا را در خوددارند،وصبح دم که برخواستیم  پیچک ها را سلامی دوباره بدهیم چرا که  نگاهشان   به سوی آسمان است ،،وسوگند به  آسمان ،به آن نیلی بیکران ،حضور خدا را میزبان است ،سوگند به حریم قلب هر چه عشق ،هر چه زیبایست ،که زندگی بی عشق نازیباست , ...ادامه مطلب

  • به کجا چنین شتابان

  • ای انسان !!!روزگار غریبیست،شرافت چه ارزان دراین مکاره بازار دنیا،فروخته میشود ،وانسانیت ،چه ساده میگذرد از میان این همه هیاهو ،دوره ارزانیست ،چه ارزان  عرضه  می گردد تمام آنچه ،انسان را جدا میسازد از حیوان ،دوره بی خبریست ،چه آسان  میگذریم از هرچه عهد وپیمانست برای انسان بودن وانسان ماندن ،وعجبا !!!از مردمی که دم از آدمیت میزنند،هر چند که آدمیت را کشته اند ،و چه مکرر تکرار میکنیم  فراموشی را ،وگویی یادمان نیست ،خدا هست وبندگی جریان دارد ، وچقدر گستاخانه خدایی میکنیم بر روی زمین ویادمان نیست آسمان را ،خدایا بندگانت  تو را نمیخوانند وتو چه غریبانه زمین را گسترده ایی ،اینجا زمین است وخدا دربین ساکنان زمین غریب است  , ...ادامه مطلب

  • ستایش خدایی که بی انتهاست

  • خدایا امروزآغاز میکنم ،با امید به جود وبخشش تو که میدانم،اگر نبودبیکران دریای بخشش تو ،من گم کرده ره، چگونه می یافتم تو را ،ای انتهای آمال ره گم کردگان.......وامروز ،می گشایم ،فصل جدید زندگی را،با نامت،که از تبرک نامت دلم چه تسکین میگیرد ،از خیال ،هر چه نا آرامیست،،،،،خدایا تو را میخوانم از ژرفای ،نگاهم ،که من به تو سخت محتاجم ،وتو به چه زیبا مشتاقی،خدایا توان آن را ندارم که بندگیت را به کمال رسانم ،ولی امید به مهربانیت ،ودریای رحمت بی انتهایت ،مرا استوار به سوی تو میکشاند ،تویی آن بخشایشگر،بی منت .....خدایا دلم غرق تمنای توست ،هر چند تهی دست آمده ام ،اما امید وار آمده ام ،تا نظاره گر عطا وبخشش یا کریمی باشم ،که بخشش ومهربانیش را انتهایی نیست ،،،،خدایا دراین آغاز ودراین گشودن فصل زیبای زندگی ،شاد کن دلهایی را که جز به درگاه کبریاییت ،راهی ندارند ،وقلب های دوستانم را آکنده از مهربانی ساز ،،،تا انجا که کینه هست محبت ،وآنجا که انتقام هست ،گذشت وآنجا که غفلت هست ،یاد تو ونماز تو آرامش مطلقشان باشد به حق کبریاییت آمین یا رب العالمین , ...ادامه مطلب

  • دعای عشق

  • حیفم آمد ،که امروز دعایی نکنم،با نگاه دلم از عشق صدایی نکنم،حیفم آمد که در این صبح سپید ،با خدا عهد ووفایی نکنم،یادم آمد که وضو با نفس صبح هویدا نکنم،یادم آمد که دلم غرق تمنا نکنم ،حیفم آمد که طراوت به تماشا نکنم، غزل مهر،برای تو هویدا نکنم ،یادم آمد که سپیدی به نگاهی ندهم،قصه عشق برای تو مهیا نکنم , ...ادامه مطلب

  • خدای عشق

  • به نام خدایی ،که از عشق انسان سرشت،،خدایی که با مهربانی حدیث خوش زندگی را نوشت،،،،به نام خدایی که در دل محبت نهاد ،خدایی که از عشق در ما سخاوت نهاد , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها